کد مطلب:312176 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:570

بررسی استدلال به آیه "بیعت رضوان" و رضایت دائم خداوند از خلیفه دوم
طرح شبهه:

عمر بن خطاب به اجماع تمام عالمان شیعه و سنی در روز بیعت رضوان از جمله افرادی بود كه با رسول خدا (ص) بیعت كردند. همان كسانی كه الله تعالی در باره آن ها می فرماید:

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا. فتح18.

خداوند از مؤمنان- هنگامی كه در زیر آن درخت با تو بیعت كردند- راضی و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می دانست از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل كرد و پیروزی نزدیكی بعنوان پاداش نصیب آن ها فرمود.

این آیه به صراحت عمر بن الخطاب را از تهمت قتل حضرت زهرا تبرئه می كند؛ چرا كه در حدیث صحیح، خشم به حق فاطمه (رض) از فردی را خشم خدا شمرده شده؛ اما در این آیه، خداوند تبارك و تعالی رضایت خویش را از عمر بن الخطاب بیان می دارد. و این نشان می دهد كه وی مورد غضب الله نیست؛ پس ایشان به هیج وجه نمی تواند قاتل حضرت فاطمه (رض) باشد.

و بی تردید و با توجه به علم الله كه به گذشته و حال و آینده احاطه دارد، هرگز ممكن نیست از كسانی اعلام رضایت كند كه می داند در آینده آن ها دختر رسول خدا (ص) را خواهند كشت و....

نقد و بررسی:

تردیدی نیست كه خداوند از بیعت كنندگان در حدیبیه، رضایت خود را اعلام كرده و خلیفه دوم نیز در این بیعت حضور داشته است؛ اما اهل سنت اگر بخواهند با استفاده از این قضیه، اعمالی را كه خلیفه دوم پس از صلح حدیبیه انجام داده، انكار و یا توجیه نمایند، باید دو مسأله را ثابت كنند:

1. رضایت خداوند از بیعت كنندگان، همیشگی است و احیاناً رفتارهای ناپسندی كه ممكن است از آن ها در آینده سر بزند، هیچ تأثیری در این رضایت ندارد؛

2. رضایت خداوند شامل تمام بیعت كنندگان می شود و حتی كسانی را كه در حال بیعت، ایمان واقعی نداشته اند و جزء مشككین و یا حتی منافقین (همچون عبد الله بن أبی) بوده اند، نیز شامل می شود.

ما در این مقاله سعی می كنیم كه این دو مسأله را بررسی كنیم:

رضایت خداوند، شامل همه بیعت كنندگان نمی شود:

رضایت خداوند شامل تمام افرادی كه در آن روز بیعت كرده اند نخواهد شد؛ بلكه فقط شامل كسانی می شود كه با ایمان قلبی بیعت كردند؛ زیرا خداوند رضایت خود را مشروط به داشتن ایمان كرده است. " رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ ". و با انتفاء شرط، مشروط نیز به خودی خود منتفی خواهد شد.

كلمه "المؤمنین" اشاره به این مطلب دارد كه خداوند فقط از مؤمنین واقعی راضی است؛ زیرا اگر قرار بود كه ایمان حقیقی، شرط رضایت نباشد، خداوند می فرمود: " لقد رضی الله عن الذین یبایعونك... "

به عبارت دیگر: حد اكثر چیزی كه از این آیه استفاده می شود، این است كه خداوند از تمام "مؤمنینی" كه بیعت كردند راضی شده است؛ اما هرگز ثابت نمی كند كه تمام افرادی كه بیعت كرده اند، مؤمن حقیقی نیز بوده اند؛ پس خداوند با قید " عَنِ الْمُؤْمِنِینَ " منافقینی همچون عبد الله بن أبی و... و یا كسانی را كه در ایمان خود شك داشته و در حقیقت بیعت نكرده اند خارج می كند و رضایت خداوند شامل حال آن ها نخواهد شد؛ چنانچه شامل مؤمنینی كه در این بیعت حضور نداشته اند نیز نمی شود.

عمر بن الخطاب، در نبوت رسول خدا (ص) شك داشت:

با توجه به آن چه گذشت، می گوییم: این آیه شامل كسانی همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و یا پس از آن در نبوت پیامبر اسلام شك داشته و از روی ایمان بیعت نكرده اند، نخواهد شد.

قضیه شك عمر در نبوت رسول خدا، در بسیاری از كتاب های اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه چكیده آن این چنین است:

پیامبر در رؤیای صادقانه دید كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند، صبح فردا آن را با صحابه در میان گذاشت، صحابه از تعبیر این رؤیا پرسیدند، آن حضرت فرمود: "ان شاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهیم داد"؛ اما تعیین نكردند كه در چه زمانی این امر اتفاق خواهد افتاد.

همه مردم آماده حركت شدند و هنگامی كه به حدیبیه رسیدند، قریش از آمدن پیامبر و اصحابش و نیت آنان با خبر شدند؛ لذا همگی مسلح شده و از ورود مسلمان ها به مكه جلوگیری كردند. و چون پیامبر اسلام به قصد زیارت خانه خدا آمده بود نه به قصد جنگ، با قریشیان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداری و سال بعد بدون هیچ مانعی برگردند و اعمال عمره را انجام دهند.

این مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا تردید كند و نعوذ بالله خیال كرد كه پیامبر اسلام دروغ گفته است؛ از این رو نزد پیامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد.

اعتراض به پیامبر اكرم (ص) در حدیبیة:

بخاری این داستان را چنین نقل می كند:

عن أَبی وَائِل، قَالَ كُنَّا بِصِفِّینَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْف فَقَالَ:

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّا كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ، وَلَوْ نَرَی قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ وَهُمْ عَلَی الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَی. فَقَالَ أَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ قَالَ: بَلَی. قَالَ فَعَلَی مَا نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا أَنَرْجِعُ وَلَمَّا یَحْكُمِ اللَّهُ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ فَقَالَ: ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللَّهُ أَبَدًا.

فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَی أَبِی بَكْر فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم فَقَالَ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا. فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ، فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَلَی عُمَرَ إِلَی آخِرِهَا. فَقَالَ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ قَالَ: نَعَمْ.

از ابووائل نقل شده است كه گفت: ما در صفین بودیم كه سهل بن حنیف برخواست و گفت: ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) بودیم، اگر جنگی پیش می آمد می جنگیدیم، عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر نه این است كه ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ فرمود: آری، چنین است. گفت: مگر نه این است كه كشته های ما بهشتی هستند و كشته های آنان جهنمی؟ فرمود: آری چنین است، گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم، و نباید خدا بین ما و آنان حكم نماید؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم ، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمی كند.

عمر، نزد ابوبكر رفت و آن چه به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته بود، به ابوبكر هم گفت. ابوبكر گفت: او فرستاده خدا است و خداوند هرگز او را كوچك و خوار نمی كند، سپس سوره فتح نازل شد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را از اول تا آخرش بر عمر خواند، عمر گفت: آیا آن چه پیش آمد، پیروزی است، فرمود: آری.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1162، ح3011، كتاب الجهاد والسیر، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم ج 3، ص 1411، ح 1785، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب صُلْحِ الْحُدَیْبِیَةِ فی الْحُدَیْبِیَةِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

در روایت دیگر این چنین آ مده:

فَرَجَعَ مُتَغَیِّظًا، فَلَمْ یَصْبِرْ حَتَّی جَاءَ أَبَا بَكْر فَقَالَ یَا أَبَا بَكْر أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ... فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ.

عمر ناراحت بازگشت، و صبر نداشت تا آن كه ابوبكر آمد و گفت: ای ابوبكر، آیا ما بر حق نیستم؟... سپس سوره فتح نازل شد.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1832، ح4563، كِتَاب التفسیر، بَاب إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

سؤال این جا است كه چرا عمر بن الخطاب به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله اعتماد نكرد و تا ابوبكر سخن رسول خدا را تأیید نكرد، دلش آرام نگرفت؟

آیا این كار خلیفه دوم با این آیه از قرآن كریم مخالف نیست:

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَی اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَكُونَ لَهُمْ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِیناً. الأحزاب/36.

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی كه خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانی خدا و رسولش را كند، به گمراهی آشكاری گرفتار شده است .

شك عمردر نبوت رسول اكرم (ص):

عبد الرزاق صنعانی در المصنف، طبری در تفسیر، ابن حبان در صحیحش، ذهبی در تاریخ الإسلام، ابن جوزی در زاد المعاد و... داستان را این گونه نقل می كنند:

فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَكَكْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا یَوْمَئِذٍ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَی قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَی الْبَاطِلِ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا إِذَا قَالَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِی رَبِّی وَهُوَ نَاصِرِیٌّ قُلْتُ أَوَ لَیْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِی الْبَیْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَی فَخَبَّرْتُكَ أَنَّكَ تَأْتِیَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّكَ تَأْتِیَهِ فَتَطُوفُ بِهِ....

عمر گفت: قسم به خدا! از زمانی كه اسلام آورده ام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده ام. سپس نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر شما پیامبر خدا نیستی؟!!!. پیامبر فرمود: بلی هستم. عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ پیامبر فرمود: بلی چنین است. عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دینمان نشان دهیم؟ پیامبر فرمود: من پیامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپیچی نخواهم كرد و او یاور من است. عمر گفت: مگر شما نگفتی كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهیم كرد؟ پیامبر فرمود: آیا من گفتم كه همین امسال این كار را خواهیم كرد؟ عمر گفت: نه، پیامبر فرمود: تو وارد مكه می شوی و طواف خواهی كرد.

الصنعانی، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج 5، ص 339، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.

الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 26، ص 100، ناشر: دار الفكر، بیروت - 1405هـ

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای354، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993م

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 2، ص 371، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بكر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای751هـ)، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج 3، ص 295، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامیة - بیروت - الكویت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ - 1986م

ابن حبان در ادامه می نویسد:

قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه علیه: فعملت فی ذلك أعمالاً یعنی فی نقض الصحیفة.

عمر گفت: برای این كه این عمل را از پرونده ام پاك كنم، كارهایی انجام دادم.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای354، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993م.

تصمیم حركت بر ضد رسول اكرم (ص):

جناب خلیفه آن چنان در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دچار تردید شده بود كه طبق نقل برخی از عالمان اهل سنت، قصد داشت از لشكر مسلمانان خارج و علیه آن ها بجنگد.

محمد بن عمر واقدی در تاریخش می نویسد:

... فكان ابن عباس رضی اللّه عنه یقول: قال لی فی خلافته ]یعنی عمر[ وذكر القضیة: إرتبت ارتیاباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا یومئذ، ولو وجدت ذاك الیوم شیعة تخرج عنهم رغبة عن القضیة لخرجت... والله لقد دخلنی یومئذٍ من الشك حتی قلت فی نفسی: لو كنا مائة رجلٍ علی مثل رأیی ما دخلنا فیه أبداً!.

ابن عباس می گوید: عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضیه حدیبیه یاد كرد و گفت: در آن روز (در نبوت پیامبر ) شك كردم؛ بطوری كه از زمان اسلام آوردنم، چنین شكی به من دست نداده بود، اگر در آن روز كسانی را پیدا می كردم كه از من پیروی كنند و به دلخواه از این معاهده خارج شوند ، من نیز خارج می شدم.

قسم به خدا چنان شك كرده بودم كه با خودم می گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز این معاهده را نمی پذیرفتم.

الواقدی، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفای207 هـ)، كتاب المغازی، ج 2، ص 94، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1424 هـ - 2004 م.

حال پرسش ما این است كه آیا عدم ایمان قلبی به نبوت رسول خدا و تردید در آن با رضایت خداوند از همان شخص قابل جمع است؟!.

كفاره تشكیك در نبوت پیامبر (ص):

تردید خلیفه دوم در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز حدیبیه، قطعی است؛ تا جایی كه خود خلیفه دوم پس از آن در دوران حكومت خود بارها از آن یاد می كرد و حتی خودش اعتراف كرده است كه بارها صدقه پرداخت كردم تا كفاره تشكیك در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

احمد حنبل در مسندش با سند صحیح و ترمذی در نوادر الأصول و ابن كثیر در تفسیرش می نویسند:

حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ یَسَارٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ قَالا... ثُمَّ قال عُمَرُ ما زِلْتُ أَصُومُ وَأَتَصَدَّقُ وَأُصَلِّی واعتق مِنَ الذی صَنَعْتُ مَخَافَةَ كلامی الذی تَكَلَّمْتُ بِهِ یَوْمَئِذٍ حتی رَجَوْتُ ان یَكُونَ خَیْراً....

از مسور بن مخرمه و مروان بن حكم نقل شده است كه گفتند:... سپس عمر گفت: از ترس سخنی كه آن روز گفتم، آن قدر روزه گرفتم و صدقه دادم و نماز خواندم و بنده آزاد كردم كه امیدوارم به خیر و خوبی تبدیل شود.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 4، ص 325، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 122، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.

الترمذی، محمد بن علی بن الحسن أبو عبد الله الحكیم (متوفای360هـ)، نوادر الأصول فی أحادیث الرسول صلی الله علیه وسلم، ج 1، ص 319، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل - بیروت - 1992م.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1401هـ.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) السیرة النبویة، ج 3، ص 320.

الدهلوی، الإمام أحمد المعروف بشاه ولی الله ابن عبد الرحیم (متوفای1176هـ)، حجة الله البالغة، ج 1، ص 629، : تحقیق: سید سابق، ناشر: دار الكتب الحدیثة - مكتبة المثنی - القاهرة - بغداد.

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری می نویسد:

لقد أعتقت بسبب ذلك رقابا وصمت دهرا.

عمر گفت: به خاطر شك در نبوت، بنده های زیادی را آزاد كردم و مدام روزه گرفتم.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 346، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 14، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

صالحی شامی نیز می نویسد:

كما فی الصحیح: واللّه ما شككت منذ اسلمت الا یومئذ، وجعل یردّ علی رسول اللّه، صلی اللّه علیه وسلم، الكلام فقال أبو عبیدة بن الجراح، رضی اللّه عنه،: الا تسمع یا ابن الخطاب رسول اللّه، صلی اللّه علیه وسلم، یقول ما یقول، تعوذ باللّه من الشیطان واتّهم رأیك،

قال عمر: فجعلت أتعوّذ باللّه من الشیطان حیاء فما أصابنی شئ قطّ مثل ذلك الیوم وعملت بذلك أعمالاً، أی صالحة، لتكفر عنی ما مضی من التوقف فی امتثال الامر ابتداء كما عند ابن اسحاق وابن عمر الاسلمی. قال عمر: فما زلت اتصدق وأصوم وأصلّی وأعتق من الذی صنعت یومئذ مخافة كلامی الذی تكلّمت به حتی رجوت أن یكون خیراً.

در خبر صحیح آمده است كه عمر گفت: به خدا سوگند هیچگاه در مسلمانی خودم شك نكردم مگر آن روز (حدیبیه).

بین عمر و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سخنانی رد و بدل می شد، ابوعبیده جراح گفت: ای پسر خطاب مگر سخنان رسول خدا را نمی شنوی كه چه می گوید؟ از شیطان به خدا پناه ببر و در سخنانت شك كن.

عمر گفت: به خدا پناه می برم از شیطان، در هیچ روزی مانند آن روز بر من سخت نگذشته بود و برای جبران، اعمال خوب وفراوانی انجام دادم تا ننگ آن از بین برود.

ابن اسحاق و ابن عمر اسلمی هم گفته اند: عمر گفت: مدام صدقه می دادم، روزه می گرفتم، نماز می خواندم و بنده آزاد می كردم، به جهت ترسی كه از سخن آن روز گفته بودم و امیدوار بودم كه آثار شومش از بین برود.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 53، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ.

رضایت خداوند محدود ومشروط است:

كلمه " اذ " در " إِذْ یُبَایِعُونَكَ " ظرفیه است، و هنگامی كه ظرفیه شد معنای آیه چنین می شود كه خداوند از مؤمنین، در همان ظرف زمانی؛ یعنی در همان زمانی كه بیعت كردند راضی بوده است، نه این كه به خاطر آن بیعت، همواره از آن ها راضی خواهد؛ پس به طور قطع شامل آینده همه افراد حاضر در آن واقعه نمی باشد. ابن هشام انصاری در باره كلمه "اذا" می گوید:

والجمهور علی أن إذا لا تخرج عن الظرفیة.

تمام علما چنین می گویند كه كلمه "اذا" هیچگاه از ظرفیت خارج نمی شود"

ابن هشام الأنصاری، مغنی اللبیب عن كتب الأعاریب، ج 1، ص 129، تحقیق: د. مازن المبارك / محمد علی حمد الله، ناشر: دار الفكر - دمشق، الطبعة: السادسة، 1985.

از این رو، این رضایت نمی تواند دائمی و ابدی باشد و یا عاقبت به خیر شدن تمام افرادی كه آن جا حضور داشته اند را تضمین نماید؛ زیرا حداكثر چیزی كه آیه ثابت می كند این است كه خداوند در آن ظرف زمانی خاص؛ یعنی در زمانی كه مسلمانان بیعت كرده اند از آن ها راضی شده است و علت رضایت نیز پیمانی است كه در آن روز بسته اند.

رضایت خداوند تا زمانی است كه بیعت شكسته نشود:

رضایت خداوند از بیعت كنندگان تا زمانی باقی خواهد بود كه علت آن؛ یعنی بیعت و عهد و پیمان نیز به حال خود باقی باشد و تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نشود؛ چرا كه علت رضایت خداوند از بیعت كنندگان، پیمانی است كه با رسول خدا بسته اند و این معلول تا زمانی باقی می ماند كه علت آن نیز باقی باشد؛ زیرا وجود معلول بدون علت، محال است.

به عبارت دیگر: رضایت خداوند از مردم، فقط به خاطر عملی است كه انجام می دهند و خود شخص بدون آن عمل مرضی خداوند نخواهد بود؛ یعنی تا زمانی شخص مرضی خداوند خواهد بود كه آن عمل نیز موجود باشد؛ اما زمانی كه شخص آن عمل را با گناهان خود از بین ببرد، رضایت خداوند نیز سلب خواهد شد.

بهترین دلیل بر این مطلب، این آیه است كه خداوند می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَكَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا یَنكُثُ عَلیَ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفیَ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا. الفتح / 10.

افرادی كه با تو بیعت می كنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت می نمایند، دست خدا بالای دست آن ها است؛ پس هر كس پیمان شكنی كند، تنها به زیان خود پیمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدی كه با خدا بسته وفا كند، به زودی پاداش بزرگی به او خواهد داد.

در این آیه خداوند به صراحت می گوید كه اگر كسی پیمانی را كه با خداوند بسته است بشكند، فقط به خودش ضرر زده است و خداوند پاداش این پیمان را به كسی خواهد داد كه به آن وفادار مانده و خللی در آن ایجاد نكند.

بنابراین، آیه فقط شامل كسانی می شود كه در آن روز بیعت كرده و تا آخر عمر بر عهد خود وفادار مانده باشند.

واگر قرار بود كه این رضایت ابدی باشد، چه نیاز بود كه خداوند بفرماید: " فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا یَنكُثُ "؟ آیا گفتن این جمله (العیاذ بالله) لغو و بی فایده نیست؟

این مطلب از روایات بسیاری نیز قابل استفاده است؛ چنانچه مالك بن أنس در الموطأ و ابن عبد البر در الإستذكار و ابن اثیر جزری در جامع الأصول می نویسند:

عَنْ أَبِی النَّضْرِ مَوْلَی عُمَرَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ هَؤُلاءِ أَشْهَدُ عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّیقُ أَلَسْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا كَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا كَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَلَی وَلَكِنْ لا أَدْرِی مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِی فَبَكَی أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ بَكَی....

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با اشاره به شهیدان احد فرمود: گواهی می دهم كه اینان برادر من و مردان نیكی بودند، ابوبكر گفت: مگر ما برادران آنان نبودیم، ما هم آن گونه كه آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد كردند، مسلمان شدیم و در راه خدا پیكار كردیم، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آری؛ ولی نمی دانم كه شما پس از من با دین خدا چه خواهید كرد، ابوبكر با شنیدن این سخن گریه كرد.

مالك بن أنس أبو عبدالله الأصبحی (متوفای179هـ)، موطأ الإمام مالك، ج 2، ص 461، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - مصر.

النمری القرطبی، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 5، ص 104، تحقیق: سالم محمد عطا - محمد علی معوض، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 2000م.

الجزری، المبارك بن محمد ابن الأثیر (متوفای544هـ)، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج 9، ص 510.

این حدیث صراحت دارد كه حُسن عاقبت افرادی مثل ابوبكر مشروط به این است كه در آینده بیعت خود را نشكنند و اعمالی انجام ندهند كه غضب الهی جایگزین رضایتش شود.

اعتراف برخی از بیعت كنندگان به بدعت گذاری:

اعتراف برخی از بیعت كنندگان به بدعت گذاری و ندامت از كردارشان، شاهدی محكم بر بطلان استدلال اهل سنت است؛ چرا كه ثابت می كند خود بیعت كنندگان استنباط دیگری، غیر از آن چه اهل سنت دارند، از این آیه داشته اند و رضایت دائمی خداوند از بیعت كنندگان افسانه ای است كه بعدها و توسط دیگران ساخته شده است.

در ذیل به اعتراف سه تن از بزرگان صحابه كه به طور قطع در بیعت رضوان حضور داشته اند، اشاره می كنیم:

اعتراف براء بن عازب:

بخاری در صحیحش می نویسد:

عَنْ الْعَلاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَقِیتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ طُوبَی لَكَ صَحِبْتَ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَایَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی إِنَّكَ لا تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ.

علاء بن مسیب از پدرش نقل می كند كه: براء بن عازب را ملاقات كردم و به او گفتم: خوشا به حالت كه عصر پیامبر را درك كردی و با آن حضرت در زیر درخت بیعت كردی. براء بن عازب گفت: پسر براردم! تو نمی دانی كه ما چه بدعت هایی را پس از پیامبر گذاشته ایم!"

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1529، ح393، كِتَاب الْمَغَازِی، بَاب غَزْوَةِ الْحُدَیْبِیَةِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

براء بن عازب كه از بزرگان صحابه و از كسانی است كه در بیعت شجره حضور داشته است، شهادت می دهد كه او و دیگرانی كه در این واقعه حضور داشته اند، پس از پیامبر بدعت های بسیاری گذاشته اند كه این خود بهترین شاهد است بر این كه رضایت خداوند از بیعت كنندگان در حدیبیه، ابدی و دائمی نبوده است.

اعتراف ابو سعید خدری:

مقدسی در ذخیرة الحفاظ و ابن حجر عسقلانی در الإصابة می نویسند:

عن العلاء بن المسیب عن أبیه عن أبی سعید قلنا له هنیئا لك برؤیة رسول الله صلی الله علیه وسلم وصحبته قال إنك لا تدری ما أحدثنا بعده.

علاء بن مسیب از پدرش واو از ابوسعید نقل می كند كه به او گفتم: خوشا به حالت كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدی و صحابی او شدی!. ابوسعید گفت: تو نمی دانی كه ما پس از پیامبر چه بدعت هایی را گذاشتیم.

المقدسی، محمد بن طاهر (متوفای507 هـ)، ذخیرة الحفاظ، ج 5، ص 2583، رقم 6003، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1416 هـ -1996م

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 79، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ - 1992م

اعتراف عائشه:

محمد بن سعد در الطبقات الكبری و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می نویسند:

عن قیس، قال: قالت عائشة... إنی أحدثت بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم حدثا، ادفنونی مع أزواجه. فدفنت بالبقیع رضی الله عنها.

قیس از عایشه نقل می كند كه گفت: من پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بدعت های زیادی انجام داده ام، مرا با همسران رسول خدا دفن كنید، پس او را در بقیع دفن كردند.

الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبری، ج 8، ص 74، ناشر: دار صادر - بیروت.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 2، ص 193، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

حاكم نیشابوری نیز این روایت را نقل و پس از آن می گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث بنا به شرط بخاری ومسلم صحیح است اگر چه آن را نیاورده اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفای405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج 4، ص 7، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م

ابن أبی شیبه كوفی در كتاب المصنف می نویسد:

حدثنا أبو أُسَامَةَ حدثنا إسْمَاعِیلُ بن أبی خَالِدٍ عن قَیْسٍ قال قالت عَائِشَةُ لَمَّا حَضَرَتْهَا (متوفای ادْفِنُونِی مع أَزْوَاجِ النبی صلی الله علیه وسلم فَإِنِّی كُنْت أُحْدِثُ بَعْدَهُ

إبن أبی شیبة الكوفی، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج3، ص34، ح 11857، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.

این روایت از نظر سندی هیچ مشكلی ندارد و تمام راویان آن از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت هستند.

آیا با این اعترافی كه بزرگان صحابه بر بدعت گذاری پس از آن حضرت كرده اند، می توان با قاطعیت گفت كه این آیه شامل تمام صحابه شده و رضایت دائمی خداوند را از آن ها اعلام می دارد؟

قاتل عثمان در میان بیعت كنندگان:

یكی از مباحثی كه استدلال اهل سنت به آیه "بیعت رضوان" را بر اثبات رضایت خداوند از صحابه باطل می كند، وجود قاتلان عثمان در میان بیعت كنندگان است؛ یعنی برخی از افرادی كه به طور قطع جزء بیعت كنندگان در شجره بوده اند، در قضیه كشتن عثمان نقش فعال داشته اند. كسانی همچون: عبد الرحمن بن عدیس، فروة بن عمرو انصاری، جبلة بن عمرو ساعدی، طلحة بن عبید الله، عائشة بن أبی بكر و...

بنابراین، آیا رضایت دائمی خداوند، شامل این افراد نیز می شود؟ آیا رضایت خداوند شامل عبد الرحمن بن عدیس كه رهبر شورشیان بود و یا جبلة بن عمرو ساعدی كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان جلوگیری كرد، نیز می شود؟

از آن جایی كه ما این مطلب را در مقاله "بررسی آیه السابقون الأولون" به صورت مفصل بررسی كرده ایم، در این جا به صورت مختصر به یكی از این افراد اشاره می كنیم.

یكی از افرادی كه هم در بیعت رضوان و هم در كشتن عثمان حضور و نقش اساسی داشته و گفته اند كه سركرده اصلی لشكر مصر و قیام كنندگان علیه عثمان محسوب می شده، عبد الرحمن بن عدیس است.

ابن عبد البر در الإستیعاب می نویسد:

عبد الرحمن بن عدیس البلوی مصری شهد الحدیبیة ذكر أسد ابن موسی عن ابن لهیعة عن یزید بن أبی حبیب قال كان عبد الرحمن بن عدیس البلوی ممن بایع تحت الشجرة رسول الله صلی الله علیه وسلم قال أبو عمر هو كان الأمیر علی الجیش القادمین من مصر إلی المدینة الذین حصروا عثمان وقتلوه.

عبدالرحمن بن عدیس كسی بود كه با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در زیر درخت بیعت كرد و پرچمدار گروهی بود كه خانه عثمان را محاصره كرده و وی را به قتل رساندند.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 2، ص 840، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ.

ابن أثیر در الإستیعاب می نویسد:

عَبْدُ الرَّحْمنِ بن عُدَیْس... له صحبة، وشهد بیعة الرضوان، وبایع فیها. وكان أمیر الجیش القادمین من مصر لحصر عثمان ابن عفان، رضی الله عنه، لما قتلوه.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 488، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.

و نیز در تاریخش می نویسد:

عبد الرحمن بن عدیس البلوی أمیر القادمین من مصر لقتل عثمان وكان ممن بایع النبی تحت الشجرة.

عبد الرحمن بن عدیس، فرمانده سپاهی بود كه از مصر برای كشتن عثمان آمده بودند. او كسی است كه در بیعت شجره با پیامبر بیعت كرده بود.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 170، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.

ابن أبی شیبه در المصنف، عمرو بن ابوعاصم در كتاب السنة، بزار در البحر الزخار، ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیه و... می نویسند:

قدم عبد الرحمن بن عدیس البلوی وكان ممن بایع تحت الشجرة فصعد المنبر فحمد الله وأثنی علیه ثم ذكر عثمان....

عبد الرحمن بن عدی بلوی از بیعت كنندگان با رسول خدا در حدیبیه بود، وی به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از علمان بدگویی كرد.

إبن أبی شیبة الكوفی، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6، ص 364، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاك (متوفای287هـ)، السنة، ج 2، ص 595، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ.

البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292هـ)، البحر الزخار (مسند البزار )، ج 2، ص 93، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بیروت، المدینة، الطبعة: الأولی، 1409هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 16، ص 23، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ.

حال یا باید اهل سنت قائل شوند كه خداوند از قاتل عثمان برای همیشه راضی شده و قتل عثمان هیچ خللی در این رضایت ندارد و یا باید بپذیرند كه صرف حضور در صلح حدیبیه و بیعت با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نمی تواند سبب رضایت دائمی خداوند باشد.

هر كدام را كه اهل تسنن بپذیرند، ما نیز همان را انتخاب خواهیم كرد.

قاتل عمار بن یاسر در میان بیعت كنندگان:

طبق روایات متواتری كه در كتاب های شیعه و در صحیح ترین كتاب های اهل سنت وجود دارد، قاتل عمار بن یاسر به طور قطع در جهنم خواهد بود؛ چنانچه بخاری در صحیح خود می نویسد:

هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران كه یك خشت برمی داشتند، او دو تا دو تا می آورد، پیامبر اسلام او را دید، با دستان مباركش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و سپس فرمود:

وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَی النَّار.

عمار را گروه نابكار می كشند؛ در حالی كه عمار آن ها را به سوی بهشت و آن ها عمار را به سوی آتش دعوت می كنند.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

جالب این است كه خود ابوالغادیه، قاتل عمار، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است.

ذهبی در میزان الإعتدال و ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان می نویسند:

عن أبی الغادیة سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة

از ابوغادیه نقل شده است كه از رسول خدا شنیدم كه می فرمود: كشنده عمار در آتش است. و این چیزی است شگفت آور؛ زیرا خود ابوغادیه عمار را كشته است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 2، ص 236، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، لسان المیزان، ج 2، ص 204، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

جالب این است كه همین شخص از كسانی است كه در بیعت رضوان حضور داشته و با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بیعت كرده است.

ابن تیمیه حرانی می نویسد:

كان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وكان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغیره.

از مهاجران نخستین افرادی معاویه را همراهی می كردند، و قاتل عمار یاسر ابوالغادیه است و او از كسانی است كه با پیامبر زیر شجره بیعت كرده و آن ها از سابقون الأولون هستند. این مطلب را ابن حزم و دیگران نقل كرده اند.

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 6، ص 333، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.

ابن اثیر در اسد الغابه می نویسد:

أبو الغادیة، الجهنی بایع النبی....

ابو الغادیه كسی است كه با پیامبر بیعت كرده است.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسد الغابة ج 6، ص 250، رقم: 6133، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.

حال چگونه می توان پذیرفت كه تمام افرادی كه در بیعت رضوان حضور داشته اند، برای همیشه از گمراهی بیمه هستند و خداوند برای همیشه از آن ها راضی است؟

پیمان بر عدم فرار در جنگ ها:

از آن جایی كه در جنگ های پیشین از جمله جنگ احد، بسیاری از صحابه از میدان جنگ گریختند و رسول خدا را تنها نهادند، آن حضرت این بار در حدیبیه با صحابه بیعت كرد و از آن ها پیمان گرفت كه هرگز در جنگ ها فرار نكنند.

مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد:

عن جَابِرٍ قال كنا یوم الْحُدَیْبِیَةِ أَلْفًا وأربعمائة فَبَایَعْنَاهُ وَعُمَرُ آخِذٌ بیده تَحْتَ الشَّجَرَةِ وَهِیَ سَمُرَةٌ وقال بَایَعْنَاهُ علی أَنْ لا نَفِرَّ ولم نُبَایِعْهُ علی الْمَوْتِ.

از جابر نقل شده است كه گفت: در روز حدیبیه ما هزار و چهار صد نفر بودیم كه با پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بیعت كردیم، عمر در آن روز زیر درخت سَمُرَه دستهایش را در بغل گرفته بود و می گفت: ما با پیامبر بیعت كردیم تا از جنگ فرار نكنیم نه این كه تا سر حدّ مرگ بیعت كرده باشیم.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1483، ح1856، بَاب اسْتِحْبَابِ مُبَایَعَةِ الْإِمَامِ الْجَیْشَ عِنْدَ إِرَادَةِ الْقِتَالِ وَبَیَانِ بَیْعَةِ الرِّضْوَانِ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

فرار بیعت كنندگان شجره، در جنگ حنین:

عهد و پیمانی كه آن ها با پیامبر بسته بودند ، این بود كه فرار نكنند. مسلّما افرادی كه به این عهد و پیمان خود وفادار ماندند، این آیه شامل آن ها خواهد شد؛ اما با بررسی تاریخ صدر اسلام، می بینیم كه بسیاری از آن ها به پیمان خود وفادار نبوده و باز هم در جنگ های دیگر گریختند و رسول خدا صلی الله علیه وآله را تنها نهادند؛ از جمله در جنگ حنین پیمانی را كه در حدیبیه بسته بودند فراموش و فرار را بر قرار ترجیح دادند.

خداوند در باره فراریان از جنگ حنین می فرماید:

وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئاً وَضاقَتْ عَلَیْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین . التوبه /25.

و در روز حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام كه فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نمودید!.

جالب این است كه هنگامی كه صحابه در حنین گریختند، رسول خدا صلی الله علیه وآله با گفتن جمله "أَیْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَةِ" آن ها را به یاد پیمانی انداخت كه در حدیبیه بسته بودند. مسلم نیشابوری می نویسد:

قال عَبَّاسٌ شَهِدْتُ مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یوم حُنَیْنٍ فَلَزِمْتُ أنا وأبو سُفْیَانَ بن الْحَارِثِ بن عبد الْمُطَّلِبِ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فلم نُفَارِقْهُ وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم علی بَغْلَةٍ له بَیْضَاءَ أَهْدَاهَا له فَرْوَةُ بن نُفَاثَةَ الْجُذَامِیُّ فلما الْتَقَی الْمُسْلِمُونَ وَالْكُفَّارُ وَلَّی الْمُسْلِمُونَ مُدْبِرِینَ فَطَفِقَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَرْكُضُ بَغْلَتَهُ قِبَلَ الْكُفَّارِ قال عَبَّاسٌ وأنا آخِذٌ بِلِجَامِ بَغْلَةِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَكُفُّهَا إِرَادَةَ أَنْ لَا تُسْرِعَ وأبو سُفْیَانَ آخِذٌ بِرِكَابِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَیْ عَبَّاسُ نَادِ أَصْحَابَ السَّمُرَةِ فقال عَبَّاسٌ وكان رَجُلًا صَیِّتًا فقلت بِأَعْلَی صَوْتِی أَیْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَةِ قال فَوَاللَّهِ لَكَأَنَّ عَطْفَتَهُمْ حین سَمِعُوا صَوْتِی عَطْفَةُ الْبَقَرِ علی أَوْلَادِهَا فَقَالُوا یا لَبَّیْكَ یا لَبَّیْكَ....

عباس می گوید: در روز حنین با رسول خدا (ص) بودم، من و ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب در كنار آن حضرت بودیم و از او جدا نشدیم، رسول خدا بر قاطر سفیدی سوار بود كه آن را فروة بن نفاثه هدیه كرده بود. مسلمانان تا با كفار روبرو شدند، پا به فرار نهادند، رسول خدا با شتاب به طرف كفار حركت كرد. عباس می گوید: افسار قاطر رسول خدا را محكم گرفته بودم و از تند رفتن او جلوگیری می كردم و ابوسفیان ركاب رسول خدا را گرفته بود. آن حضرت فرمود: ای عباس! اصحاب سمره (درختی كه در حدیبیه زیر آن بیعت كرده بودند) صدا بزن. عباس كه صدای بلندی داشت، فریاد زد زد: اصحاب سمره كجا هستند؟ قسم به خدا! هنگامی كه صدای مرا شنیدند، همانند شتری كه به نزد بچه اش برمی گردد، برگشتند و گفتند: لبیك...

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1398، ح1775، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

حال چگونه خداوند از فرار كنندگان از جنگ رضایت دائمی داشته باشد با این كه در قرآن می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلیَ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَْصِیر. الأنفال / 15 و 16.

ای افرادی كه ایمان آورده اید! هنگامی كه با انبوه كافران در میدان نبرد رو برو شدید، به آن ها پشت نكنید (و فرار ننمایید)!. و هر كس در آن هنگام به آن ها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد، (چنین كسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است!.

بخاری در نقل حدیثی از پیامبر گرامی (ص) فرار از جنگ را از مهلكات دانسته و می نویسد:

عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ... وَالتَّوَلِّی یوم الزَّحْفِ وَ....

ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل می كند كه فرمود: از هفت چیز كه سبب ورود و بقاء در آتش می شود بپرهیزید. از آن جمله است فرار از جبهه جنگ.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1017، ح2615، كتاب الوصایا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ و ج 6، ص 2515، ح6465، كتاب الحدود، ب 44، باب رَمْیِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

شوكانی در ذیل این حدیث می گوید:

وقد ذَهَبَ جَمَاعَةٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَی أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.

جماعتی از علماء فرار از جنگ را سبب فسق دانسته اند.

الشوكانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ) نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج 8، ص 78 - 80، ناشر: دار الجیل، بیروت - 1973.

عمر بن خطاب فرارش را توجیه می كند:

جالب تر از همه این است كه نام خلیفه دوم نیز در میان فرار كنندگان دیده می شود. بخاری در صحیح خود می نویسد:

عَنْ أَبِی مُحَمَّد، مَوْلَی أَبِی قَتَادَةَ عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رضی الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَامَ حُنَیْن، فَلَمَّا الْتَقَیْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِینَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّی أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّی ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَی حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....

ابوقتاده می گوید: سالی كه جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامی كه دو لشكر روبروی هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار می كردند، سپس بر می گشتند.

مردی از مشركان را دیدم كه بر یك مسلمان غلبه كرده و در حال كشتن وی بود، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا محكم در آغوشش گرفت و فشار داد كه بوی مرگ احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار می كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازی، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( وَیَوْمَ حُنَیْن...، ح 4321، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

از آن جایی كه ما فرار خلفا را در مقاله " آیه محمد رسول الله..." به صورت كامل بررسی كرده ایم، از تكرار آن خوددرای می شود.

رضایت، از صفات فعل است:

رضایت خداوند از بیعت كنندگان در صورتی می تواند دائمی باشد كه ثابت شود، رضایت از صفات ذات است نه از صفات فعل. در صورتی كه به اعتراف بزرگان اهل سنت ، رضایت نمی تواند از صفات فعل باشد.

به عبارت دیگر: صفات خداوند بر دو نوع است: صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات، صفاتی است كه ازلی و ابدی است؛ اما صفات فعل این گونه نیست؛ بلكه ممكن است در زمانی باشد و در زمانی نباشد؛ فخر رازی در این باره می گوید:

والفرق بین هذین النوعین من الصفات وجوه. أحدها: أن صفات الذات أزلیة، وصفات الفعل لیست كذلك. وثانیها: أن صفات الذات لا یمكن أن تصدق نقائضها فی شیء من الأوقات، وصفات الفعل لیست كذلك. وثالثها: أن صفات الفعل أمور نسبیة یعتبر فی تحققها صدور الآثار عن الفاعل، وصفات الذات لیست كذلك.

فرق بین این دوگونه از صفات خداوند ( ذات و فعل) چند چیز است: 1. صفات ذات در خداوند ازلی و همیشگی بوده و حال آن كه صفات فعل این چنین نیست؛ 2. نقیض صفات ذات، هچ وقت امكان وقوع ندارد ( مثل نادانی در مقابل علم )؛ ولی صفات فعل این گونه نیست؛ 3. صفات فعل نسبی است كه گاهی با ظهور در آثاری از فعل محقق شود؛ ولی صفات ذات نسبی نیست (؛ بلكه قطعی، دائمی و همیشگی است ).

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 4، ص 62، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421هـ - 2000م.

ابن حجر عسقلانی در این باره می گوید:

ومعنی قوله ولا یرضی أی لا یشكره لهم ولا یثیبهم علیه فعلی هذا فهی صفة فعل.

معنای این سخن " ولا یرضی " این است كه در برابر انجام فعلی از آنان قدردانی نمی كند و پاداش نمی دهد، در این صورت این عمل از خداوند از اوصاف فعل خواهد بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 11، ص 404، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

نسبت دادن رضا یا غضب به خداوند به معنای دادن ثواب و پاداش است نه آن هیأتی كه عارض و حادث بر نفس می شود؛ زیرا محال است خداوند در معرض حوادث قرار گیرد؛ بنابراین رضایت و غضب از صفات فعل است نه از صفات ذات. و هنگامی كه از صفات فعل شد نمی تواند دائمی باشد.

نتیجه:

اولاً: رضایت خدا از تمام بیعت كنندگان بدون قید و شرط نیست؛ بلكه با شرط ایمان "المؤمنین" محقق می شود؛ بنابراین، افرادی كه در آن زمان ایمان واقعی نداشته و یا در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تردید داشته اند، از این قاعده و اصل خارج می شوند؛

ثانیاً: رضایت خداوند از بیعت كنندگان محدود و مشروط به این است كه پیمانی را كه در حدیبیه بسته اند، فراموش نكرده و همواره به آن پایبند باشند و كاری نكنند كه رضایت خداوند از آن ها تبدیل به خشم و غضب شود.

بنابراین با آیه "بیعت رضوان" نمی توان رضایت دائمی خداوند از خلیفه دوم را ثابت و اعمالی همچون غصب خلافت امیر مؤمنان و هجوم به خانه وحی، كتك زدن دختر رسول خدا و... كه در جای خود ثابت شده است، را انكار و یا توجیه كرد.